کاش ...
کاش یک تکه سنگ بودم . کاش یک تکه چوب بودم. مشتی خاک.
کاش یک سپور بودم،یک نانوا؛یک خیاط؛ دست فروش؛ دوره گرد ؛ پزشک ؛ وزیر ؛ یک واکسی کنار خیابان ...
کاش کسی بودم که تو را نمی شناخت....کاش دلم از سنگ بود....کاش اصلا دل نداشتم ...کاش اصلا نبودم...کاش نبودی...کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد... !!
آخ سپیده ...
کاش یکی از آجر های خانه ات بودم... یا یک مشت خاک باغچه ات ...کاش دستگیره ی اتاقت بودم تا روزی من را هزار بار لمس کنی ...کاش چادرت بودم ...نه کاش دست هات بودم ... کاش چشمهات بودم ...کاش دلت بودم ... نه کاش ریه هات بودم تا نفس هات را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری ...
کاش من تو بودم... کاش تو من بودی...کاش ما یکی بودیم
یک نفر دو تایی
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم مرداد ۱۳۸۶ ساعت 14:42 توسط O●°•حسین•°●O
|