می روم آهسته،

می روم رو به فراموشی ها،

تا که از این قفس خسته رهایی یابم !!!

 

پدرم فکر من خسته مباش !

مادرم، گریه مکن !!

گریه خوب است نه آن گریه که دشمن بشود شاد ...

گریه را گر به تسلی بپذیرید به جاست

 

بعد من غصه ی هجران مخورید

که اگر یاد من خسته کنید ...

زنده ام با همه خاطره ها  !!!

در دلم هست چراغی و به دستم فانوس !!!

نهراسم من از تاریکی،

نهراسم من از این تنهایی ...

 

خاک سرد است و برد یاد من از پیش شما ...

قسمت این بود که گشتیم به یکباره جدا

 

می روم آهسته

می روم رو به فراموشی ها  ...