من شروع می کنم

و همه چیز تمام می شود

 

من شروع می کنم تا تو بدانی

چه بی تفاوت عاشق می شویم

و چه بی تفاوت اشتباه می کنیم

چه بی تفاوت تو، تو هستی

و من، من

چه بی تفاوت ما مثل هم هستیم

 

وقتی از کنار پنجره می گذریم

به کسی فکر نمی کنیم

و زیر چترمان کسی را راه نمی دهیم

سیب می دزدیم و هرگز نگران نمی شویم

 

وقتی من دیگر حتی شاپرک نیستم

وقتی می گذرم و تو هنوز ایستاده ای

دلم می خواهد بایستم روی یک نقطه کور

که فقط فرو می رود و فراموش می شود

 

من تمام می کنم

و یکی یکی تجربه می شوم در تمام واژه ها

من ثبت می شوم

به اسم کسی که هرگز ثبت نشد

 

من مثل آدم بزرگها شده ام

 

من شروع کردم با تمام تو

و ناتمام شدم پای یک دیوار بلند

 

اینجا هر چند همه غصه می خورند

کسی دلش نمی سوزد

 

حالا وقتی حجم وسیع این سکوت

به همین سادگی مثل مه تار و لطیف

به کوچکی صبح های ما حلقه زده

تو مانده ای و رد پای من

 

من شروع نمی کنم روی هیچ افقی

اینجا همیشه باید از سهم خود گذشت

...


http://www.tinypic.info/files/1lso5wwbhqgg5gww7aux.jpg

 

 

دیوار بلند تنهایی ترک نمی خورد

من حبس ترانه ای نانوشته ام

...

 

 

پ.ن:

اومدم... برگشتم... بعد اون همه وقت...

کاش... کاش بتـونم بازم همـه دوستـامو پیدا کنـم...

نمی خواستم  انقد طولانی شه پستم... ولی شد دیگه